داستان کسب و کار شما

داستان کسب وکار رستوران یادگاری

رستوران یادگاری

اگر همسرم نبود الان در این نقطه نبودیم ، درسته که شغل ما آب و اجدادیه ولی با تلاش هر دومون تونستیم از نقطه صفر به جایی که میخوایم برسیم.

من خانم دادخواه وهمسرم جواد دادخواه ، هر دو در خانواده ای که آشپز بودند و رستوران داشتند بزرگ شدیم و این شغل آب و اجدادی را انتخاب کردیم ، نه فقط به خاطر این که ، پدرمون در این امر تخصص داشتند ومیتونستند به ما کمک کنند نه ! بلکه ما هر دو عاشق آشپزی و درنهایت رستوان داری بودیم .
بنابراین با وجود علاقه و همچنین تخصصی که خانواده امون دراین زمینه داشتند با هم این کار را شروع کردیم

آغاز کار

زمانی که ازدواج کردیم در فریدون شهر ساکن بودیم ولی جایی که برای رستوران اجاره کردیم در شهرستان درچه بود ، چرا که ترجیح دادیم برای شروع کار از یک رستوران آماده استفاده کنیم ، ولی خب رستورانی که اجاره کردیم مشکلات خودشو داشت.
ما در فروردین 85 یک رستوران 100 متری اجاره کردیم و کار را با 11 میلیون سرمایه استارت زدیم.
اصلا شرایط مساعدی نداشتیم این طور که لوله کشی گاز نبود و ما هر روز صبح ساعت 5 مجبور بودیم برای پر کردن کپسول های گاز به نجف آباد بریم در صورتی که ماشین هم نداشتیم.
گذشته از اون این سالن اصلا تهویه مناسبی هم نداشت ، چرا که سالن غذا خوری و آشپزخونه یکی بود و تمام مشتری ها ازگرمای محیط ، شاکی بودند.
بدتر از همه این که ، شهر درچه انقدر کوچک بود که ما حتی نتونستیم تا مدتی خونه ای اجاره کنیم ومجبور بودیم شبها هم در رستوران بمونیم.
خلاصه 5 سالی که در این رستوران بودیم خیلی سختی کشیدیم ولی اون روزها را به امید رسیدن به آرزوهامون پشت سر گذاشتیم.

پشتکار داشتیم

باید به آرزوهامون میرسیدیم ، جوون بودیم و پر انرژی ، جایی که بودیم اون جایی نبود که منو جواد آرزوشو داشتیم تا 5 سال مجبور بودیم با اون شرایط کار را انجام بدیم چرا که ، احتیاج به سرمایه داشتیم. ولی سعی کردیم خستگی کار و شرایطی که توش قرار داریم خسته امون نکنه !

یه چیزی هم بگم ، اولین ومهمترین موضوعی که کمکمون کرد پشتکار همسرم بود ، خیلی تلاش کرد و سعی داشت که خودشو با شرایط وفق بده و به تنهایی مدیریت سالن را به عهده گرفت ، حتما از خودتون میپرسید که چرا به تنهایی این کار را مدیریت کرده!
باید بگم که من دانشجو بودم و دختر اول هم به دنیا اومده بود.

به آرزومون رسیدیم

بالاخره تموم شد، تونستیم اون رستوارنی که آرزوشو داشتیمواحداث کنیم یک رستوران شیک با پرسنل های مرتب و مقید.
یک موضوع مهم که خیلی دوست دارم برای شما هم بگم ، اینه که در موفقیت یک رستوران ، پرسنل و پیشخدمت ها خیلی در پیشرفت کار تاثیر دارند، در واقعا بخش اعظم کار با پرسنل انجام میشه و خیلی مهمه که با ظاهری مناسب و برخوردی شایسته با مشتری برخورد کنند .
من و همسرم در ابتدا با 3 تا پرسنل کارمونو شروع کردیم و در حال حاضر 12 تا پرسنل داریم

مشتری ناراضی را راضی می کنیم

بیزینس ما به صورتی هستش که در لحظه با رضایت و حتی نارضایتی مشتری برخورد میکنیم خیلی از مواقع مشتری در لحظه اول از ظاهر غذا ناراضی هستش و ما بدون هیچ مخالفتی غذا را برمی گردونیم و با ظاهر ونوعی متفاوت بهش ارائه میدیم .

و خیلی مسائل این چنینی ولی در هر صورت ما مشتری را از غذایی که سرو میکنه راضی می کنیم و خیلی هم دوست داریم که با صداقت باشون برخورد کنیم

و برعکس این موضوع هم برای ما ، به کرات اتفاق افتاده وقتی که سر میز میریم و میبینیم که مشتری تمام غذاشو میل کرده و ازمون تشکر میکنه حس خوبی بهمون میده و برامون از هر چیزی لذت بخش تره!

هدف ما

از همون ابتدای کار، از زمانی که تصمیم گرفتیم با سلامت مردم درارتباط باشیم ، با خودمون عهد بستیم که مبنای کار و غذایی که به دست مشتری میدیم براصل صداقتی باشه ، که در گفتارمون بوده

کما این که ، اگر کیفیت غذای ما پایین باشه اول از همه خودمون دچار مشکل میشیم ، چرا که من و خانوادم هم از همین غذایی که در رستوران آماده میکنیم ، سرو میکنیم

و درنهایت با استفاه از مواد اولیه و تهیه غذای سالم برای مشتری تونستیم خداروشکر نظر مشتری را جلب کنیم و یه موضوع جالب که برای شما بگم…

ما هیچ وقت برای تبلیغات و شناسوندن برندمون هزینه ای نکردیم و تنها اسم رستوارن یادگاری فقط با زبون به زبون چرخیدن توسط مشتری جا افتاد.

تجربه بزرگان

پدر جواد همیشه میگه ، دخلت یک کلید داشته باشه واونم دست خودت باشه!
این حرف پدر شوهرم همیشه آویزه گوشمون بوده ، من در رستوران مسئول حساب های سیستمی ام و جواد هم مسئول خرید مواد لازم و رسیدگی به امور آشپزخونه.

شما هم می‌تونید تجربیات و داستان کسب و کار خودتون رو، همینجا در قسمت نظرات با ما در میان بگذارید.